شعر در مورد حماقت
شعر در مورد حماقت,شعر در مورد حماقت مردم,شعری در مورد حماقت,شعر درباره حماقت,شعر طنز در مورد حماقت,شعر درباره حماقت مردم,شعری درباره حماقت,شعر درباره ی حماقت,شعر در وصف حماقت,شعری در وصف حماقت,شعر حماقت,شعر حماقت مردم,شعر راجب حماقت,شعر درباره حماقت,شعر نو حماقت,شعر برای حماقت,شعر در باب حماقت,شعر در مورد حماقت مردم,شعر راجع به حماقت,شعر در وصف حماقت,شعر درباره حماقت مردم,شعر در مورد حماقت,شعری در مورد حماقت,شعری درباره حماقت,شعر درباره ی حماقت,شعر حماقت عشق,شعری در وصف حماقت
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد حماقت برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
هیتلر موسلینی استالین ناپلئون همه احمق بودند !
کدام مرد عاقلی بجای بافتن موی معشوقه اش عمرش را صرف جنگ می کند
شعر در مورد حماقت
عشق یعنی که تو از آنِ کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !
چه غمی بیشتر از اینکه تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم!
شعر در مورد حماقت مردم
حسادت می کنم به حماقتم برابر تو
به عشقم نسبت به تو
به فناشدنم در تو
شعری در مورد حماقت
با دو عالم عشق را بیگانگی
اندر او هفتاد و دو دیوانگی
شعر درباره حماقت
پس جواب او سکوت است وسکون
هسـت با ابله سخن گفتن جنون
شعر طنز در مورد حماقت
می چنانت کند به نادانی
که بز ماده را پَری دانی
شعر درباره حماقت مردم
نیکنامی خواهی ایدل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
شعری درباره حماقت
دو چیز را پایانی نیست:
یکی جهان هستی و دیگری حماقت انسان.
البته در مورد اولی مطمئن نیستم
شعر درباره ی حماقت
در تو صیادیست با آب و دانه
و هزار چاقوی تیز
و در من
حماقتی است گنجشک وار که
آسوده ام میکشاند بر بام تو
شعر در وصف حماقت
که باشد این سخن عین حماقت
مشو مستغرق شین حماقت
شعری در وصف حماقت
این تمنی هم ز بی عقلی اوست
که نبیند کان حماقت را چه خوست
شعر حماقت
اقلیم گرفته در حماقت
تعلیم نکرده در دبستان
شعر حماقت مردم
کرد واعظ از حماقت در چهش
عاقبت گردید شیطان رهش
شعر راجب حماقت
کرده با چشمت تعصب موسیا
از حماقت چشم موش آسیا
شعر درباره حماقت
از قلب مفتی نگردد بی تعلم هیچ کس
علم باید تا کند درد حماقت را دوا
شعر نو حماقت
گرد فضول و رخصت و تاویل کم دوان
چون عنکبوت تار حماقت چرا تنی
شعر برای حماقت
از حماقت بود چو شهماتم
به از این ساختن سرا ماتم
شعر در باب حماقت
کز حماقت رفت، چشم عقل دوخت
دلبر خود را به دیناری فروخت
شعر در مورد حماقت مردم
از حماقت ترک دولت گفته ام
درس بی کاران غفلت گفته ام
شعر راجع به حماقت
ای پسر با مهتران کمتر ستیز
وز حماقت آب روی خود مریز
شعر در وصف حماقت
هرکه او از یاد حق غافل بود
از حماقت در ره باطل بود
شعر درباره حماقت مردم
این تمنی هم ز بی عقلی اوست
که نبیند کان حماقت را چه خوست
شعر در مورد حماقت
این به تقلید از پدر بشنیده ای
از حماقت اندرین پیچیده ای
شعری در مورد حماقت
ز آفتاب گرفته ست خشم گازر نیز
زهی حماقت و ادبیر و جهل و گر کینی
شعری درباره حماقت
فلک تکلیف جاهت گر کند فال حماقت زن
که غیر از گاو نتواند کشیدن بار دنیا را
شعر درباره ی حماقت
تو و حماقت و انکار حرف هر یاری
من و معارف این کار جمله در کار است
شعر حماقت عشق
اگر که امیدم را تو می کشی
گناه تو نیست ، که حماقت های من است
قافله ام را در پهنای صحرا گم کرده بودم
و در عمق چشمان تو خود را می جستم
شعری در وصف حماقت
گفتند به پاریس میآیی
پیراهنی نو خریدم
خودم را با حماقتم معطر کردم
با سادگیام آراستم
و منتظرت ماندم
شعر در مورد حماقت
میتوانی بنشینی و
حماقتهای زندگیات را
یکی یکی پیش رو بگذاری و بشماری
این خندههای بیشماری را در پی خواهد داشت
اگرچه کمی تلخ
شعر در مورد حماقت مردم
جنونم را پایانی نیست
عقلم را نیز
حماقت های بسیارم را نهایتی نیست
ای مردی که بی پروایی ام
خشمگینت می کند
شعری در مورد حماقت
عجب حماقتی مر تکب شدم
برداشتن سر پوش آتشفشان
آتشفشانی که
سالها خاموش است
شعر درباره حماقت
شهادت میدهم
غیر از تو
زنی نیست
که حماقت مرا تاب بیاورد
و بر دیوانگیام صبور باشد
آن چنان که تو صبوری کردی
شعر طنز در مورد حماقت
رهبران تو رهزنان تواند
کم این مشتی احمق خر گیر
شعر درباره حماقت مردم
غرقه شدیئی به پیش کشتی
گر نیستیی به غایت احمق؟
شعری درباره حماقت
در جنتی که وعده نعمت شنیده ئی
آدم کجاست اکثر سکانش احمق اند
شعر درباره ی حماقت
احمق، کتاب دید و گمان کرد عالم است
خودبین، بکشتی آمد و پنداشت ناخداست
شعر در وصف حماقت
یک ره به دو باده دست کوته کن
این عقل دراز قد احمق را
شعری در وصف حماقت
احمق است آنکه ما و حق گوید
مرد عاشق نگوید این حاشا
شعر حماقت
خودپرستی و ما و من گوئی
راه گم کرده ای ایا احمق
شعر حماقت مردم
ما و حق گر عقل گوید گو بگو
من نگویم قول احمق می شنو
شعر راجب حماقت
پیش احمق نه ز عجزست مرا خاموشی
طرف بحث به نادان نشدن دانایی است
شعر درباره حماقت
گر خدا خواهی بیا یکرنگ باش
نه چو نادانان احمق دنگ باش
شعر نو حماقت
مرگ حقست و حیات جان حق است
هرکه این معنی نداند احمق است
شعر برای حماقت
همیشه کشتی احمق غریق طوفان ست
که زشت صنعت و مبغوض گوهر و رسواست
شعر در باب حماقت
شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان
تیر زهرآلود را بر جان احمق می زند
شعر در مورد حماقت مردم
غیر احمق به فهم این نرسد
عارت آید از این لت انبانی
شعر راجع به حماقت
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
شعر در وصف حماقت
ما و حق گفتن معاذالله چو ما بی ما شدیم
از حق ای یاران قفا بر فرق احمق می زنیم
شعر درباره حماقت مردم
عکسی از آنجانب گرفتم
و با این عکس یک لحظه ای عبث ز زندگی ات را
تثبیت کرده ام
اما ، در این میان حماقت خود را نیز
تایید کرده ام
شعر در مورد حماقت
عذر احمق بتر از جرمش بود
عذر نادان زهر هر دانش بود
شعری در مورد حماقت
مرغ بی وقتی سرت باید برید
عذر احمق را نمی شاید شنید
شعری درباره حماقت
چون خیالت نامد از تزویر او
وز فساد سحر احمق گیر او
شعر درباره ی حماقت
دیده بینا از لقای حق شود
حق کجا همراز هر احمق شود
شعر حماقت عشق
تو خر احمق ز اندک مایگی
بر زمین ماندی ز کوته پایگی
شعری در وصف حماقت
خواندم آن را بر دل احمق بود
صد هزاران بار و درمانی نشد
شعر در مورد حماقت
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
شعر در مورد حماقت مردم
یادم آمد قصه اهل سبا
کز دم احمق صباشان شد وبا
شعری در مورد حماقت
ای که عقلت بر عطارد دق کند
عقل و عاقل را قضا احمق کند
شعر درباره حماقت
این زمان این احمق یک لخت را
آن نماید که زمان بدبخت را
شعر طنز در مورد حماقت
گرچه مشغولم چنان احمق نیم
که شکر افزون کشی تو از نیم
شعر درباره حماقت مردم
شاه را در خانه بیذق نهد
این چنین باشد عطا که احمق دهد
شعری درباره حماقت
چون جواب احمق آمد خامشی
این درازی در سخن چون می کشی
شعر درباره ی حماقت
گفت او را نیست الا درد لوت
پس جواب احمق اولیتر سکوت
شعر در وصف حماقت
احمق ار حلوا نهد اندر لبم
من از آن حلوای او اندر تبم
شعری در وصف حماقت
پرهیز کن از جهل به آموختن ایراک
جهل است مثل عورت و پرهیز ازار است
شعر حماقت
از تو زایل نگشت علت جهل
چون طبیبیت کرد عزرائیل
شعر حماقت مردم
جهل بلندی نپسندد، چه است
عجب سلامت نپذیرد، بلاست
شعر راجب حماقت
جهل باشد فراق صحبت دوست
به تماشای لاله و سمنی