شعر در مورد جفای روزگار
شعر در مورد جفای روزگار ,شعر درباره جفای روزگار,شعر برای جفای روزگار,شعر در باره جفای روزگار,شعر با جفای روزگار,شعر درمورد جفای روزگار,شعر با کلمه جفای روزگار,شعر با کلمه ی جفای روزگار,شعری در مورد جفای روزگار,شعری درباره جفای روزگار,شعر درباره ی جفای روزگار,شعر کودکانه در مورد جفای روزگار,شعر مفهومی در مورد جفای روزگار,شعرهای کودکانه در مورد جفای روزگار
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد جفای روزگار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
معشوقه به رنگ روزگارست
با گردش روزگار یارست
برگشت چو روزگار و آن نیز
نوعی ز جفای روزگارست
شعر در مورد جفای روزگار
جور دلدار و جفای روزگار
می کشد هر یک دگرسانم، دریغ
گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع
در میان خنده گریانم، دریغ
شعر درباره جفای روزگار
جور دلدار و جفای روزگار
گرچه دشوار است، آسان می کشم
از پی عشق پری رخساره ای
زحمتی هر دم ز دیوان می کشم
شعر برای جفای روزگار
دلم می شد به نظاره که باد افگند زلفش را
نیاید باز، ور خواهد که هم در ره شب افتادش
جفای روزگار و جور خوبان خسرو مسکین شد
آبستن ز غم، ای کاش که مادر نمی زادش
شعر در باره جفای روزگار
از جفای ظالمان و گرم و سرد روزگار
یک جهان مظلوم را لب خشک نانی دیده تر
اشکم گورست و پهلوی لحد بر پشت خاک
گر کسی خواهد که اندر مأمنی سازد مقر
شعر با جفای روزگار
هر که چون صائب کند
قطع طمع از روزگار
در مذاقش لطف گردون
و جفای او یکی است
شعر درمورد جفای روزگار
آنکه همواره جفا بود و ستم عادت او
کرد آهنگ وفا و ز جفا باز آمد
به دعا پیش خود آوردمش، اما عجب است
در جهان عمر کسی کی به دعا باز آمد
شعر با کلمه جفای روزگار
باوفا یارا جفا آموختی
این جفا را از کجا آموختی
کو وفاهای لطیفت کز نخست
در شکار جان ما آموختی
شعر با کلمه ی جفای روزگار
صد لطف از کردگار وز لب تو یک سخن
صد ستم از روزگار وز دل تو یک جفا
از رخ تو کس نداد هیچ نشانی تمام
وز مژه تو نکرد هیچ خدنگی خطا
شعری در مورد جفای روزگار
عمری کرشمه اش بشکست دلم گماشت
اما بر آن کرشمه جفا کرد روزگار
آمیزشی چو شیر و شکر داد عاقبت
ما را ز هم بحیله جدا کرد روزگار
شعری درباره جفای روزگار
بر خستگان جفا و ستم بیش از این مکن
آخر نگاه کن به جفاهای روزگار
دامن ز صحبت من بیچاره در مکش
دست عبید و دامن لطف تو زینهار
شعر درباره ی جفای روزگار
داد مرا روزگار مالش دست جفا
با که توانم نمود نالش از این بی وفا
در سرم افکند چرخ با که سپارم عنان
بر لبم آورده جان با که گزارم عنا
شعر کودکانه در مورد جفای روزگار
من از جفای روزگار ،طعنه فراوان دیده ام
هم از غریب از آشنا ،ولله من رنجیده ام
ازرده خاطر گشته ام ،از باد سرد سرنوشت
با درد دلهای زیاد ، از خنده هم رنجیده ام
شعر مفهومی در مورد جفای روزگار
غم گر ببارد بر سرت، باران همیشه خوب نیست
کافر نمی باشم ولی ، از آسمان رنجیده ام
دیگر نشد شعرم مرا ، آرام بخش ای وای من
امشب دگر از شعر ها ،حتی زخود رنجیده ام
شعرهای کودکانه در مورد جفای روزگار
خلوت گه من در جهان ،کنج اتاقی خلوت است
باور کنید دیگر از این خلوت گهم رنجیده ام
از فصلهای سال اگر پرسی کدامش بهتر است
من از تمام فصلها تک تک ز دل رنجیده ام
گر روز دارد یک صفا شب هم صفای دیگری
افسوس حتی از شب و روز خدا رنجیده ام
بازم که شد سنگ صبور شعرت تمامیش گله
ازاین دل دائم صبور اینبار من رنجیده ام
شعر در مورد جفای روزگار
بیشتر بخوانید :