شعر در مورد ثمین
شعر در مورد ثمین,شعر درباره ثمین,شعر در وصف ثمین,شعر ثمین,شعر ثمین باغچه بان,شعر با ثمین,شعر ثمین,شعر برای ثمین,شعر های ثمین باغچه بان,شعر نو ثمین,شعر با کلمه ثمین,شعر ثنا و ثمین,اشعار ثمین باغچه بان,شعر عروسک جون ثمین باغچه بان,ابیات شعر ثمینه,شعر درر ثمینه,بیت شعر ثمین,شعری برای ثمین
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ثمین برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر در مورد ثمین
ثمینم دختر زیبای منی
دخترم نوگل من درچمنی
دخترم دوره اندوه گذشت
غم سنگین چنان کوه گذشت
شعر درباره ثمین
فضای سینه ام منزلگه دوست
درون این صدف در ثمین است
شعر در وصف ثمین
حسرت ترتیب عقد گوهر کلکش
در ثمین کرده اشک در ثمین را
شعر ثمین
نیز در ثمین مخوانش دگر
پایه نازلش مکن تعیین
زان که تا بنگری بگیرد از او
عرصه روزگار در ثمین
شعر ثمین باغچه بان
گنجی است نهان درین خرابه
دری است ثمین درین خزانه
شعر با ثمین
هیچ عاقل افکند در ثمین
در میان مستراحی پر چمین
شعر ثمین
تا حدیث تو نمود اهل معانی را
روی رخنه در قیمت درهای ثمین آوردند
شعر برای ثمین
چیده گوش از نطق تو در ثمین
دیده چشم از کلک تو سحر حلال
شعر های ثمین باغچه بان
چون رای زند در امور ملک
بحر سخنش را گهر ثمین
شعر نو ثمین
بحر طبع تو کرده مالامال
درج نطق ترا به در ثمین
شعر با کلمه ثمین
نیز در ثمین مخوانش دگر
پایه نازلش مکن تعیین
شعر ثنا و ثمین
نیست غواص و برکشد هردم
نوکش از بحر غیب در ثمین
اشعار ثمین باغچه بان
شاها ز خزانه تو ریحان و سمین
دارند نهان ذخیره درهای ثمین
شعر عروسک جون ثمین باغچه بان
شاهان ممالک تو مودود و معین
دارند خزانها نهان در ثمین
ابیات شعر ثمینه
در چارسوی آفاق بالفعل این منادیست
لعل خوشاب باکیست در ثمین که دارد
شعر درر ثمینه
دست کمال بر کمر آسمان نشاند
آن گوهر ثمین که در این خاک توده بود
بیت شعر ثمین
حکایت لبت اندر دهان نمی گنجد
لب و دهان نتوان گفت در درج ثمین
شعری برای ثمین
لفظ تو گوهری است که در رشته خرد
دارد هزار دانه در ثمین، ثمن
شعر در مورد ثمین
سالها غواص شد در بحر فکرت تابیافت
آسمان از بهر زیب افسراین در ثمین
شعر درباره ثمین
گر جهان پاکیزه گوهر بودی و جوهرشناس
خود نکردی ریسمان در گردن در ثمین
شعر در وصف ثمین
پادشاها بنده از بهر نثار آورده است
دامنی در بردرت وانگه چه درهای ثمین
شعر ثمین
گهرهای ثمین با خویش بردن
به گوهر کار خود از پیش بردند»
شعر ثمین باغچه بان
تو درج گوهری سر ناگشوده
در و دری ثمین کس نابسوده
شعر با ثمین
تا ترا روشن شود در کافری در ثمین
بت پرستی پیشه گیر اندر میان بتکده
شعر ثمین
خرمهره وار جوهر دل را که هست فرد
بر ریسمان مبند که در ثمین تویی
شعر برای ثمین
چو از توسیف فرغانی سخن راند
همه آفاق پر در ثمین کرد
شعر های ثمین باغچه بان
لعل لب تو گنج گهر را بها شکست
خرمهره را چه قیمت در ثمین بود
شعر نو ثمین
آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را
اشک باشد بهتر از در ثمین عشاق را
شعر با کلمه ثمین
دیدن روی عرقناک تو در بزم شراب
چون صدف سازد پر از در ثمین آیینه را
شعر ثنا و ثمین
در قیامت دل پر آبله دارد صائب
دست هر کس صدف در ثمین است اینجا
اشعار ثمین باغچه بان
چون پرده های دیده یعقوب شد سفید
تا شد صدف ز صحبت در ثمین جدا
شعر عروسک جون ثمین باغچه بان
در خون باده چند روم، چون نمی رود
گرد یتیمی از رخ در ثمین در آب
ابیات شعر ثمینه
عیان بود رگ جان از صفای پیکر تو
به رنگ رشته که از گوهر ثمین پیداست
شعر درر ثمینه
رزق من از شاهراه گوش درآید
روزی من چون صدف ز در ثمین است
بیت شعر ثمین
عشق بی پرده شود حسن چو در پرده رود
در صدف در ثمین جلوه دیگر دارد
شعری برای ثمین
دهن خویش مکن باز به دریا صائب
که غذای صدف از در ثمین می باشد
شعر در مورد ثمین
پاک کن از سخن پوچ دهان را صائب
لقمه کام صدف در ثمین می باید
شعر درباره ثمین
حیات من سخنهای دلنشین باشد
غذای من چو صدف گوهر ثمین باشد
شعر در وصف ثمین
خیالش از دل تنگم چه می کشد صائب
به تنگنای صدف گوهر ثمین چه کند
شعر ثمین
از در ثمین گردید پهلوی صدف لاغر
با هر که شود جانان همخانه چنین باشد
شعر ثمین باغچه بان
عرق آلود ز می طرف جبین ساخته ای
دیده ها را صدف در ثمین ساخته ای
شعر با ثمین
غنچه پژمرده ای از لاله زارت شمع طور
قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین
شعر ثمین
شکست پشت صدف تا لبت به حرف آمد
یتیم کرده گفتار توست در ثمین
شعر برای ثمین
به زور فکر بر این طرز دست یافته ام
صدف ز آبله دست یافت در ثمین
شعر های ثمین باغچه بان
ز فیض پاکی دامان مریم صدف است
که گوشوار نکویان شده است در ثمین
شعر نو ثمین
در ز چشمم طلب که هر اشکی
به حقیقت دری ثمین افتاد
شعر با کلمه ثمین
میان میم بی نون حرف سین داشت
ولی در لعل سی در ثمین داشت
شعر ثنا و ثمین
معانی بین که چون در ثمین است
محقق را همه مقصود اینست
اشعار ثمین باغچه بان
عادتی دارد بی عیب تر از صورت حور
صورتی دارد پاکیزه تر از در ثمین
شعر عروسک جون ثمین باغچه بان
تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم
طبع من مستغنی از در ثمین شد
ابیات شعر ثمینه
طبع تو کان را چنان به مویه درافکند
کاشک روانش به جای در ثمین است
شعر درر ثمینه
چو شرح گوهر اشکم دهد به جای حروف
ز نوک خامه همی گوهر ثمین خیزد
بیت شعر ثمین
خلعتی ار فرهی خجلت ده بدر منیر
پیکری از روشنی رونق بر در ثمین
شعری برای ثمین
پند مرا گوش کن همچو گهر تا شود
همچو صدف گوش تو مخزن در ثمین
شعر در مورد ثمین
گاهش ز خوی بدن شده پر لؤلؤ عدن
گاهش ز کف دهن شده پر گوهر ثمین
شعر درباره ثمین
یکی به کام حریفان نموده خنده ز لب
یکی به عارض تابنده همچو در ثمین
شعر در وصف ثمین
وان چه شود خواسته جایزه من بود
کز عدم آورده ام این همه در ثمین
شعر ثمین
بر حسن ندبه اش حسن از چشم قطره ریز
کرده هزار در ثمین بر سمن نثار
شعر ثمین باغچه بان
گهی به نثر فشانم و لفظ در ثمین
گهی به نظم نمایم ز طبع سحر حلال
شعر با ثمین
چرای مردم در مرغزار همت تست
ازان به روی بهی باشد و به جسم ثمین
شعر ثمین
چرای مردم در مرغزار همت تست
ازان به روی بهی باشد و به جسم ثمین
شعر برای ثمین
به فال اختر سعدست و نور چشمه مهر
به ارج زر عیارست و قدر در ثمین
شعر های ثمین باغچه بان
هر فصلی از مثال تو پیری بود مصیب
هر لفظی از خطاب تو دری بود ثمین
شعر نو ثمین
پاشد گه تکلم و پوشد گه سکوت
در ثمین و عقد گهر را دهان دوست
شعر با کلمه ثمین
کان چه دارد وین چه دارد می گزین
زانک کم یابست آن در ثمین
شعر ثنا و ثمین
آنک گر خواهد همه خاک زمین
سر به سر زر گردد و در ثمین
اشعار ثمین باغچه بان
هم چنان کرد و هم اندر دم زمین
سبز گشت از سنبل و حب ثمین
شعر عروسک جون ثمین باغچه بان
بر امید گوهر و در ثمین
توبره پر می کنند از آن و این
ابیات شعر ثمینه
چرب و شیرین و شرابات ثمین
دادش و بس جامه ابریشمین
شعر درر ثمینه
او همین گفت و همه میران همین
هر یکی را خلعتی داد او ثمین
بیت شعر ثمین
همچو دریاییست تبریز از جواهر و ز درر
چشم درناید دو صد در ثمین تبریز را
شعری برای ثمین
بشکست بازار زمین بازار انجم را ببین
کز انجم و در ثمین آفاق خرمنگاه شد
شعر در مورد ثمین
لطفت آن در ثمین است که در رشته عقل
مایه و سود جهانش همه در ثمن است
شعر درباره ثمین
جای گر حور و حریرت باید اندر تار شب
از دو چشم خویشتن در ثمین باید نهاد
شعر در وصف ثمین
سخن سنجیده گفتن نیست کار هر تنک ظرفی
نمی گردد ز هر آب تنک، در ثمین پیدا
شعر ثمین
به پیچ و تاب کمر نیست رحم کوه سرین را
چه غم ز لاغری رشته است در ثمین را؟
شعر ثمین باغچه بان
منم آن رشته هموار نظم آفرینش را
که می گردد یکی صد، رتبه در ثمین از من
شعر با ثمین
لب دعوی گشودن می دهد یادی ز بی مغزی
صدف لب بسته باشد تا بود در ثمین با او