اشعار خاقانی
شعر خاقانی,شعر خاقانی ایوان مدائن,شعر خاقانی در زندان,شعر خاقانی در سوگ فرزند,شعر خاقانی شروانی,شعر خاقانی درباره طبق زنی,شعر خاقانی در مورد بهار,شعر خاقانی برای مرگ پسرش,شعر خاقانی,خاقانی شعر ترکی,شعر ایوان مدائن خاقانی,شعر معروف خاقانی در مورد ایوان مدائن,معنی شعر ایوان مدائن خاقانی,شعر خاقانی در زندان صبح دم چون,اشعار خاقانی در زندان,دانلود شعر خاقانی در زندان,شعری از خاقانی شروانی,شعر های خاقانی شروانی,معنی شعر خاقانی شروانی,شعر معروف خاقانی شروانی,معروفترین شعر خاقانی شروانی,نظم اعداد در شعر خاقانی شروانی,شعر خاقانی مداین,خاقانی اشعار ترکی,اشعار خاقانی,اشعار خاقانی شروانی,اشعار خاقانی شیرازی,خاقانی اشعار ترکی,ترجمه اشعار خاقانی,اشعار برگزیده خاقانی,نقد اشعار خاقانی,دیوان اشعار خاقانی شروانی,دانلود اشعار خاقانی شروانی,مجموعه اشعار خاقانی شروانی,اشعار عاشقانه خاقانی شروانی,دانلود گزیده اشعار خاقانی شروانی,خاقانی شعر ترکی,نقد شعر خاقانی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد خاقانی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
شعر خاقانی
خیز تا رخت دل براندازیم
وز پی نیکوئی سر اندازیم
شعر خاقانی ایوان مدائن
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بری
داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوری
شعر خاقانی در زندان
مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم
به خاک پای او کامید خاک پای او دارم
شعر خاقانی در سوگ فرزند
هان ای دل عبرتبین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
شعر خاقانی شروانی
خرمی در جوهر عالم نخواهی یافتن
مردمی در گوهر آدم نخواهی یافتن
شعر خاقانی درباره طبق زنی
دیدی که نسیم نوبهاری بوزید
ما را ز بهار ما نسیمی نرسید
دردا که چو گل پرده خلوت بدرید
آن گلرخ ما پرده نشینی بگزید
شعر خاقانی در مورد بهار
کس از رخ چون ماه تو بر برنگرفت
تا صد دامن ز چرخ گوهر نگرفت
ناسوختن از تو طمع خامم بود
تا بنده نسوخت با تو اندر نگرفت
شعر خاقانی برای مرگ پسرش
ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت
شعر خاقانی
دین و دنیا حجاب همت ماست
هر دو در پای دلبر اندازیم
خاقانی شعر ترکی
از سر غیرت هوا چشم ز خلق دوختم
پرده روی تو شدم پرده من چرا دری
شعر ایوان مدائن خاقانی
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
شعر معروف خاقانی در مورد ایوان مدائن
ازو تا جان اگر فرقی کنم کافر دلی باشد
من آنگه جای او دانم که جان را جای او دارم
معنی شعر ایوان مدائن خاقانی
یک ره ز لب دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
شعر خاقانی در زندان صبح دم چون
روی در دیوار عزلت کن، در هم دم مزن
کاندرین غمخانه کس همدم نخواهی یافتن
اشعار خاقانی در زندان
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
دانلود شعر خاقانی در زندان
گفتند خرم است شبستان وصل او
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
شعری از خاقانی شروانی
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکر اندازیم
شعر های خاقانی شروانی
تا کی از غصههای بدگویان
قصهها پیش داور اندازیم
معنی شعر خاقانی شروانی
وصل تو را به جان و دل میخرم و نمیدهی
بیش مکن مضایقه زانکه رسید مشتری
شعر معروف خاقانی شروانی
کیسه هنوز فربه است از تو از آن قوی دلم
چاره چه خاقنی اگر کیسه رسد به لاغری
معروفترین شعر خاقانی شروانی
بن هر موی را گر باز پرسی تا چه سر دارد
ندا آید که تا سر دارم این سودای او دارم
نظم اعداد در شعر خاقانی شروانی
شکارم کرد زلف او چو آتش سرخ رخ زانم
که در گردن کمند زلف دود آسای او دارم
شعر خاقانی مداین
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله
خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
خاقانی اشعار ترکی
از وفا رنگی نیابی در نگارستان چرخ
رنگ خود بگذار، بویی هم نخواهی یافتن
اشعار خاقانی
تا چو هدهد تاجداری بایدت در حلق دل
طوطی آسا طوق آتش کم نخواهی یافتن
اشعار خاقانی شروانی
ای گوهر گم بوده کجا جوئیمت
پای آبله در کوی بلا جوئیمت
از هر دهنی یکان یکان پرسیمت
در هر وطنی جدا جدا جوئیمت
اشعار خاقانی شیرازی
ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا
چون شمع به بزم درد افروخت مرا
من گریه و سوز دل نمیدانستم
استاد تغافل تو آموخت مرا
خاقانی اشعار ترکی
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهیترم تا اینجا
ترجمه اشعار خاقانی
بی زحمت تو با تو وصالی است مرا
فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا
در پیش خیال تو خیال است تنم
پیوند خیال با خیالی است مرا
اشعار برگزیده خاقانی
تا آتش عشق را برافروختهای
همچون دل من هزار دل سوختهای
این جور و جفا تو از که آموختهای
کز بهر دل آتشین قبا دوختهای
نقد اشعار خاقانی
سوزی که در آسمان نگنجد دارم
وان ناله که در دهان نگنجد دارم
گفتی ز جهان چه غصه داری آخر
آن غصه که در جهان نگنجد دارم
دیوان اشعار خاقانی شروانی
دل در طلبت چو بند گردد
ترسم که سخن بلند گردد
دانلود اشعار خاقانی شروانی
زندگی خفتگی است خاقانی
خفته آگه به یک نفس گردد
مجموعه اشعار خاقانی شروانی
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
اشعار عاشقانه خاقانی شروانی
شاخ دولت به نزد خاقانی
میوه افشاندنش نمیارزد
دانلود گزیده اشعار خاقانی شروانی
جانا به خدا توان رسیدن
زلف تو اگر کمند گردد
خاقانی شعر ترکی
چرب و شیرین خوانچه دنیا
به مگس راندنش نمیارزد
نقد شعر خاقانی
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا
شمعی و پنهان میروی پروانه جویان تا کجا؟
شعر خاقانی
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
بر باد شده در سر سودای تو سرها
شعر خاقانی ایوان مدائن
ز انصاف خو واکردهای، ظلم آشکارا کردهای
خونریز دلها کردهای، خون کرده پنهان تا کجا؟
شعر خاقانی در زندان
خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت
از بیخبری او به جهان رفت خبرها
شعر خاقانی در سوگ فرزند
کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم
بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها
شعر خاقانی شروانی
در گلشن امید به شاخ شجر من
گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها
شعر خاقانی درباره طبق زنی
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را
خوی تو یاری گر است یار بدآموز را
دستخوش تو منم دست جفا برگشای
بر دل من برگمار تیر جگردوز را
شعر خاقانی در مورد بهار
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا
جائی که هست فزون از کل کون و مکان
جائی که هست برون از وهم ما و شما
شعر خاقانی برای مرگ پسرش
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم به جای
هر مژه بر چشم سوزنی است مرا
شعر خاقانی
ای پار دوست بوده و امسال آشنا
وی از سزا بریده و بگزیده ناسزا
ای سفته در وصل تو الماس ناکسان
تا کی کنی قبول، خسان را چو کهربا
خاقانی شعر ترکی
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
باجگه دیدم و طیار ز آراستگی عیش
چون باج شد و کار چو طیار مرا
شعر ایوان مدائن خاقانی
درد زده است جان من میوه جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا
شعر معروف خاقانی در مورد ایوان مدائن
گر مدعی نه ای غم جانان به جان طلب
جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس
برگ هوا بساز و نثار از روان طلب
معنی شعر ایوان مدائن خاقانی
مست تمام آمده است بر در من نیم شب
آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب
کوفت به آواز نرم حلقه در کای غلام
گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب
شعر خاقانی در زندان صبح دم چون
ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری
چند جامی بکش از باده گلفام بخسب
اشعار خاقانی در زندان
از پی آن را که شب پرده راز من است
خواهم کز دود دل پرده کنم روز را
دانلود شعر خاقانی در زندان
صحن سراچه او صحرای عشق شده
جان های خلق در او رسته به جای گیا
شعری از خاقانی شروانی
ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریخته ام
ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا
شعر های خاقانی شروانی
چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی
سر بر زمین خدمت یاران بیوفا
معنی شعر خاقانی شروانی
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان
من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا
شعر معروف خاقانی شروانی
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است
دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب
معروفترین شعر خاقانی شروانی
گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع
گفت منم میهمان گرچه نکردی طلب
نظم اعداد در شعر خاقانی شروانی
در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال
شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب
شعر خاقانی مداین
لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان
راه برون بسته ام آه درون سوز را
خاقانی اشعار ترکی
از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین
وز آه سوختگان عنبر بخار هوا
اشعار خاقانی
دارندگان جمال از حسن او به حسد
بینندگان خیال از نور او به نوا
اشعار خاقانی شروانی
بی دیده کی شناسد خورشید را هنر
یا کوزه گر چه داند یاقوت را بها
اشعار خاقانی شیرازی
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
بند روان گسسته ام انس روان من کجا
خاقانی اشعار ترکی
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
ترجمه اشعار خاقانی
گفتم اگرچه مرا توبه درست است
لیک درشکنم طرف شب با تو به شکر طرب
اشعار برگزیده خاقانی
روز به روز بر فلک بخشش عافیت بود
آن همه را رسیده بخش ای فلک آن من کجا
نقد اشعار خاقانی
گر به خورشید رخی گرم شود آغوشی
تا دم صبح قیامت ز سر شام بخسب