اشعار امید صباغ نو
اشعار امید صباغ نو ,اشعار امید صباغ نور,نقد اشعار امید صباغ نو,شعر امید صباغ نو,شعر امید صباغ نو عاشقانه,جدیدترین اشعار امید صباغ نو,اشعار کوتاه امید صباغ نو,اشعار عاشقانه امید صباغ نو,اشعار جدید امید صباغ نو,بهترین اشعار امید صباغ نو,کتاب شعر امید صباغ نو,شعر کوتاه امید صباغ نو,شعر خوانی امید صباغ نو,شعر زیبای امید صباغ نو,دکلمه شعر امید صباغ نو,شعر های عاشقانه امید صباغ نو,شعرهای کوتاه امید صباغ نو,شعر کوتاه از امید صباغ نو,شعر عاشقانه امید صباغ نو,شعرهای عاشقانه امید صباغ نو,اشعار عاشقانه ی امید صباغ نو,شعر جدید امید صباغ نو,اشعار جدید از امید صباغ نو,شعر جدید از امید صباغ نو,شعر های جدید امید صباغ نو,جدید ترین اشعار امید صباغ نو,زیباترین اشعار امید صباغ نو,بهترین شعرهای امید صباغ نو,شعر امید صباغ نو,شعر امید صباغ نو,شعر امید صباغ نو عاشقانه,کتاب شعر امید صباغ نو,شعر کوتاه امید صباغ نو,شعر خوانی امید صباغ نو,شعر زیبای امید صباغ نو,دکلمه شعر امید صباغ نو,جدیدترین اشعار امید صباغ نو,اشعار کوتاه امید صباغ نو,اشعار امید صباغ نو,شعر های عاشقانه امید صباغ نو,دانلود کتاب شعر امید صباغ نو,کتاب های شعر امید صباغ نو,دانلود کتاب های شعر امید صباغ نو,کتاب شعر از امید صباغ نو,دانلود کتاب اشعار امید صباغ نو,اشعار کتاب خودزنی امید صباغ نو,شعرهای کوتاه امید صباغ نو,شعر کوتاه از امید صباغ نو,شعری زیبا از امید صباغ نو,شعر زیبا امید صباغ نو,اشعار زیبای امید صباغ نو,اشعار زیبا امید صباغ نو,شعر زیبا از امید صباغ نو,اشعار زیبا از امید صباغ نو
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد امید صباغ نو برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
حیف! با اینکه دوستت دارم
سهمِ دستانم از تو پرهیز است
قسمتام نیستی و این یعنی:
زندگی، واقعا غم انگیز است…
اشعار امید صباغ نو
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چنــد ساعت شده از زندگیــــم بی خبرم
اشعار امید صباغ نور
گفتند:
نگذر از غرورت، کار خوبی نیست
باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست
نقد اشعار امید صباغ نو
در من نویدِ جنگِ غم انگیزِ دیگریست
در چشم هام جراتِ چنگیز دیگریست
شعر امید صباغ نو
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم!
اگرچه زهر می ریزیم توی استکانِ هم!
شعر امید صباغ نو عاشقانه
آفتاب از کجا درآمده است، این که حوّا هوای آدم کرد؟
با وجودت اتاق سرد و عبوس، کمی از سردیِ خودش کم کرد
جدیدترین اشعار امید صباغ نو
به جای این که در شب های من خورشید بگذارید
فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید
اشعار کوتاه امید صباغ نو
حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
اشعار عاشقانه امید صباغ نو
از جنس خاک این حوالی نیست،خاکی که دنیا بر سرم کرده!
کلّ پزشکان حرفشان این بود: احساس در جسمم ورم کرده
اشعار جدید امید صباغ نو
گفتند:
هرگز لشگرت را دست او نسپار
این خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست!
بهترین اشعار امید صباغ نو
جنگِ میان ما دو نفر کشته می دهد
وقتی که دستهات گلاویز دیگریست
کتاب شعر امید صباغ نو
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
شعر کوتاه امید صباغ نو
لحظههای نبودنت به خدا در خودم بارها شکسته شدم
تا به کِی توی خواب بایستی حضرت ماه را مجسّم کرد؟
شعر خوانی امید صباغ نو
همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم
به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید
شعر زیبای امید صباغ نو
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همه ی فرضیه ها ریخت به هم!
دکلمه شعر امید صباغ نو
دیوار، قابِ عکس گیجم را مثل لحاف انداخته رویش!
آنقدر از تو دور ماندم که ،آغوش دیوار از برم کرده
شعر های عاشقانه امید صباغ نو
سیگار و تو، هردو برای من ضرر دارید
تو بدتری، هرچند این معیار خوبی نیست!
ترک تو و درک جماعت کار دشواری ست
تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست…
شعرهای کوتاه امید صباغ نو
آزادی از تو، انحصار واقعی از من
بازیّ شیرینی ست، استعمار خوبی نیست
از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال
هر سه اسیر چشم تو…
آمار خوبی نیست!
شعر کوتاه از امید صباغ نو
دیوار ما از خشتِ اوّل کج نبود، اما
این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست
دیوارِ من
دیوارِ تو
دیوارِ ما
افسوس…
دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست
شعر عاشقانه امید صباغ نو
آرام بالا رفتی و از چشمم
اف
تا
دی
من باختم؛ هرچند این اقرار خوبی نیست!
شعرهای عاشقانه امید صباغ نو
فهمیده ام که داغِ جنوب از وجود توست
اهواز بی حضور ِ تو، تبریزِ دیگریست
با نخل های شهر شما شرط بسته ام
پشت خزان طی شده پاییز دیگریست
اشعار عاشقانه ی امید صباغ نو
در دادگاه…کافه…تفاوت نمی کند
وقتی خدای قصّه سرِ میزِ دیگریست
شعر جدید امید صباغ نو
هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم!
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپوش می دوزیم بر پای زیانِ هم!
اشعار جدید از امید صباغ نو
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چه قانونِ عجیبی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
شعر جدید از امید صباغ نو
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار!
که گاهی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هم گاهی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم!
شعر های جدید امید صباغ نو
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم!
جدید ترین اشعار امید صباغ نو
عشق یک هدیه ی خدادادیست، من کجا و حضور ماه کجا؟
کاش میشد برای ماه دلت، جای شایستهای فراهم کرد
دلِ من مثل سیر و سرکه شدست، نکند از کنار من بروی؟
کاش میشد که در کنار تو باز چایِ پر رنگِ عاشقی دم کرد
زیباترین اشعار امید صباغ نو
بعدِ تو سهم سالنامهی من، روز و شب اشکِ شعر خواهد شد
فصلِ پنجم تویی؛ یقین دارم میشود رفع غصّه و غم کرد
قول دادی به حرمت دلمان زود برگردی وُ من این دفعه
قلب خود را به جای فرش حریر، پیش پای تو پهن خواهم کرد
بهترین شعرهای امید صباغ نو
همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم
مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید!
خیالی نیست، دیگر دردهایم را نمی گویم
به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید
شعر امید صباغ نو
ببخشیدم! برای این که بخشش از بزرگان است
خطاهای مرا پای خطای دید بگذارید!
گرفته ناامیدی کلّ دنیای مرا، ای کاش
شما آن را به نام کوچکم «امّید» بگذارید
شعر امید صباغ نو
روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنار تو قدم می زدم و دور و برم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم
شعر امید صباغ نو عاشقانه
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پاره شد و مرثیه ها ریخت به هم
پای عشق تو برادر کُشی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
کتاب شعر امید صباغ نو
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟!
شعر کوتاه امید صباغ نو
مثل مترسک های جالیزی با تیره بختی هام خوشبختم!
جای نوکِ چندین کلاغ پیر ، این روزها زیباترم کرده
هر روز در تنهایی¬ام غرقم، هرشب درونم برف می بارد
شومینه¬ی چشمان خاموشت آتش زده، خاکسترم کرده
شعر خوانی امید صباغ نو
با این که در جغرافیای خود گم کرده¬ام راه تو را، امّا-
کولیّ پیری خواند دستم را، یک زن به شدّت باورم کرده
یک زن شبیهِ تو ولی افسوس، بوی خیانت می¬دهد دستش
حتّی داوینچی نیز بو برده…
دعوت به شام آخرم کرده!
شعر زیبای امید صباغ نو
این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار
بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیــه ها گــم شده و در به درم
دکلمه شعر امید صباغ نو
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم
بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشـــق بسوزد کـــه درآمد پدرم
جدیدترین اشعار امید صباغ نو
بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک
کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم
من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم
اشعار کوتاه امید صباغ نو
بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم!
حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت!
وَ من بیچاره ی چشم تو ام… با چشم می جنگم!
اشعار امید صباغ نو
تنم از عطــر آغـــوش ِ تــو دارد باز می سوزد
جهنّم شد بهشتم؛ تا پرید آغوشت از چنگم
نظام ِ آفـــرینش ناگهـــان بـــر عکس شد ، دیدم-
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دلِ سنگم!
شعر های عاشقانه امید صباغ نو
گلویم را گرفته بُغضی از جنسِ سکوت امشب
“گُل ِ گلدون من…” جا باز کـــرده توی آهنگم!
بَدَم می آید از ایـــن قــدر تنهایـــی… وَ دلشـــوره
ازین احساسهای مسخره… از گوشی ام… زنگم!
دانلود کتاب شعر امید صباغ نو
فضـــای شعـــر هم بدجـــور بوی لـــج گرفتــه– نه؟
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم!
کتاب های شعر امید صباغ نو
همان بهتر کــه از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم… بدجور دلتنگم
دانلود کتاب های شعر امید صباغ نو
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند
آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
کتاب شعر از امید صباغ نو
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند
دانلود کتاب اشعار امید صباغ نو
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!
ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!
اشعار کتاب خودزنی امید صباغ نو
بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم
چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند
می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند…
شعرهای کوتاه امید صباغ نو
یک منظره کشیـده ام – امّا چــه فایده؟
وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟
دریا به رنگ آبی ِ روشن، پر از سکوت
وقتی که نیست ماهیِ دریا، چه فایده؟
شعر کوتاه از امید صباغ نو
بــی تــو به درد می خورد آیا تمامِ من؟
این شاعر همیشه ی تنها؟ چه فایده!
گفتـی: بخند ، مرد کـــه گریــــه نمی کند
خندیده ام به ریشِ خودم، ها… چه فایده؟
شعری زیبا از امید صباغ نو
در یک اتاق خیس سه در سه بدون تو
با خاطرات یـــخ زده ی ما، چه فایده…
این منظره بدون تـــو زیبا نمی شود
از من نگیر بودن خود را… چه فایده-
شعر زیبا امید صباغ نو
باید کـــه تا نبودن تــــو عادتـــم شود
این سرنوشت من شده… فردا، چه فایده
روی دلــم کـــه پا بِگُذاری شکسته ام
این شد جواب عشق من آیا؟ چه فایده
اشعار زیبای امید صباغ نو
اگــــر چـــه گفتـــه بــــودی پــای عشقت تــا ابد مردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت ، که دلسردی!
به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای عشق بازی ، دایماً بازی در آوردی
اشعار زیبا امید صباغ نو
ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولــی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی!
شدم مجموعـــه دارِ دردهـــایِ رایـــج دنیـــــا
شدی برعکس من ، میراث دارِ دردِ بی دردی
شعر زیبا از امید صباغ نو
خیانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست!
امانت بــود عشقم در وجــودت ، حیف نامردی!
مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون!
تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی
اشعار زیبا از امید صباغ نو
افتاده راه طالع تارم به «هیچ کس»!
دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟
تــو رفته ای ، دلیل ندارد بیــــان شود
جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس
کتاب های شعر امید صباغ نو
دیگر مسیر ِ طی شده فرقی نمی کند
وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس!
با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود
افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس
دانلود کتاب های شعر امید صباغ نو
فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست
یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس
با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام:
دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس!
کتاب شعر از امید صباغ نو
این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست
تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس»
دانلود کتاب اشعار امید صباغ نو
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم!
اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم!
همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم
اشعار کتاب خودزنی امید صباغ نو
هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم
که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم!
بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح
فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم!
شعرهای کوتاه امید صباغ نو
قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را
چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم
چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری
که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم
شعر کوتاه از امید صباغ نو
برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار!
کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم
سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد
به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم!
شعری زیبا از امید صباغ نو
گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنـــان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم!
شعر زیبا امید صباغ نو
به تب و لرز تلخِ تنهایی، به سکوتی که نیست عادت کن!
درد وقتی رسید وُ فرمان داد، مثل سرباز خوب اطاعت کن
سعی کن وقتِ بی کسیهایت، گاه لبخند کوچکی بزنی
فکر فردای پیریات هم باش، گریه هم میکنی قناعت کن
اشعار زیبای امید صباغ نو
زندگی میرود به سمت جلو، تو ولی میروی به سمتِ عقب!
شده ای عضوِ«تیمِ تک نفره»،پس خودت از خودت حمایت کن
بینِ تنهای خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در بغلت
دزدکی با خودت برو بیرون، و به تنهاییات خیانت کن!
اشعار زیبا امید صباغ نو
گرچه خو کردهای به تنهایی،گرچه این اختیار را داری
گاه و بیگاه لذت غم را با «رفیقانِ دوست» قسمت کن
شعر، تنها دلیلِ تنهاییست؛هر زمان خسته شد دلت، برگرد
ماشه را سمتِ دفترت بچکان، شعر را تا همیشه راحت کن!
شعر زیبا از امید صباغ نو
حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
اشعار زیبا از امید صباغ نو
روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنـار تـو قدم می زدم و دور و بــرم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم
شعرهای کوتاه امید صباغ نو
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم
پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
شعر کوتاه از امید صباغ نو
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟